اگه فقط یه آرزو میتونستـــــــــــــــم بکنم آرزو خواهم کرد که هر روز بیــــــــــــــدار بشم با صـــــــــــدای نفسهای تو روی گردنم گـــــــــــرمی لبهای تو بروی گونه هام لمــــــــــس انگشتان تو روی پـــــــــــــــــوستم وحــــــــس ضربان قلب تو بـــــــــــا من میدونم که هرگز این چنین حســـــــی رو نخواهم داشت با کســــــــی غیر از تو ....
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم. دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود. و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد. وچند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم… فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو...
یه زمان تو یه غریبه بــــــــــــودی بعد ، با یــــــــه نگاه مهربون دستـــــــــــــمو گرفتی وقتـــــــــــی که زندگیمون با هم گره خورد تو زندگیــــــــــــــم رو روشن کردی و من هر دو دستت رو گرفــــــــــــــتم حالا که دهه هـــــــــــــــا گذشـــــته روح ما با هم یکــــــــــــی شده ، آره چقدر ما خوشــــــــــــــبختیم که عشق حقیقـــــــــــــی رو پیدا کردیم که همه آرزوش رو دارن ....
تـــــــــــــــــو مرد منی ، پادشاه نیرومند من و من جواهری هستم در تاج سر تــــــــــــو تو خورشیـــــدی هستی که خیلی گرم و نورانیه من پرتــــــــــــــــو نور تو هستم که میتابم تو آسمون پهناور و خیـــــــــــــلی آبی هستی و من ابرهای سفیدی هستم در سینه ی تو من یه رود پاک و زلالم که در اقیانوس تــــــــــــــو آرامشش رو پیدا میکـــــــــــنه تو یه کوه بزرگ و بلندی من یه دره ی سبـــــــــز و عریضم تو یه بدن استوار و قوی هستی و من دنده های استخوانی درون تو هستم تو یه عقابی که به هوا پرواز میکنه و من بال های روشــــــــــــن و قهوه ای تو هستم تو مرد منــــــــــــی ، پادشاه پادشاهان و من جواهری هستم بروی تاج تو
قلب زجر کشیــــــــده مث یه هنر خیال میکردم که تربیت شده ولی شکنجه شده بود آهنگ نا تموم امید داشتم که طولانی باشه خاطرات در مغز من میمونه چون فکر میکردم تو مال من بودی بد بختی داره منو میپوشونه و حالا من عهد شکسته شده خودمو دارم من گفتم که واسه همیشه است ولی اون نه الان بود ونه هیچوقت من برای تو عشق جاویدانم رو گذاشتم و نتیجه یه غــــــــــــم جاویدان شد غــــــــــــم تنها حسیه که الان دارم دلم میخواد که بیحسی به بدن من هجوم بیاره الان اون توسط یه الهه ازم گرفته شد به راستی ، من هم الهه ام الهه ی مرگ و نفرت اما الان یه الهه ی زیبایی اون رو داره دیگه نمیتونم این حرفا رو بیشتر ادامه بدم آرزو میکنم که کاش محکمتر بودم من یه عاشق نا امیدم و عشقم سوزناک بود
این گل رز رو بگیـــــــــــــر و وقتی که گلبرگهای اون خشک شدن و افتادن... هر گلبرگی که افتاده یه تیـــــــــــــکه از قلب منه اما متاسفانه رز میمیره برخلافش من نمیمیرم.. من ترک خواهم شد بدون هیچی و به یادم میمونه که این چیزیه که تو ازم ساختــــــــی!!
از وقتی که تو منو یکه و تنها رهام کردی خورشید به کل سرد شده قلب طلاییش کلا فــــــــــــراموش شده و در چهارچوب طلایی زندگی میکنه آه خـــــــــــدایـــــــا خورشید خیلی سرده اون خودشو دور قلب من پیچیده مث پنجه های طلایی یه خون آشام انگشتان سرد و طلایی اون داره تیکه های قلبمو از هم میشکافه
اون دختر و نگاه کن ! همونی که اون گوشه وایساده هیچ حرفی ، همیشه ساکت یه تنهــــــــــــــا
یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه وقـــــــــــــــتی که روشنایی ها تاریک و مبهم میشن یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه وقتـــــــــــی که خورشیـــــــــــــد غروبـــــــــ میکنه یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه وقتی که بارون میباره یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه وقتـــــی که ماه تو سیاهی های مـــــــــه پنهون میشه یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه وقتــــــــــــــی تو گریــــــــــه میکنی یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه وقتی بهت دروغ میگـــــــــــــــــم یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه وقتی تو شکســـــــــــــــت میخوری یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه وقتی تو دریای سیاهــــــــــــی حرکت میکنــــــــــی ...
غمگین نه بـــــــــد غمگیـــــــــــــن نه کهنـــــــــــه غمگین نه سخــــــــــت غمگیــــــــــن نه دیوونــــــــــــــــه غمگین نه کارتــــــــــــ های ژوکر غمگین نــــــــــــــه خوشحال غمگیـــــــــــن مـــــــــــــن فقط یک بار خوشحالـــــــــی رو داشتم
غم شوخـــــــــی نیست غـــــــــــم آشفته شدنه غــــــــــــم دپرس بودنـــــــــــه غـــــــــــم دیـــــــــــوونه شدنه غــــــــــــــم اصلا خوب نیست غــــــــــــم یعنی تنهایی
صداها تو رو افســــــرده میکنن این غم انگیــــــــــــزه ولی واقعیـــــــــه حالــــــــــــــــــا خودکشـــــــــی منتظر تو.... این غم انگیــــــــــــزه ولی واقعیـــــــــه انگــــــــــــار قرص ها الان تنها راه این غم انگیــــــــــــزه ولی واقعیـــــــــه
زن های غمگین هر روز صبــــــــــــــح بیدار میشن تا واسه بچه هاشون صبحانه حاضر کنه تا بهــــــــــــش بگن : " روز خوبــــــــــــــی داشته باشی . " زن های غمگیــــــــــــــن به سر کار میرن و همیشه به بهتریـــــــــــــن نحو انجامش میدن ناهار و درســـــــــــت میکنن و آخرین نفر میشینن زن های غمگیــــــــــــن تو راه برگشتن به خونه خوار و بار میخرن تلفــــــــــــــن میکنن تا صدای یه نفر و بشنون اونــــــــا به قولهــــــــــاشون با وفا هستن زن های غمگین غم و اندوه بقیـــــــــــــــــه رو به دوش میکشن زن های غمگیـــــــــــن دیگرون رو آروم میکنن و میگن : " همه چیــــــــــــز درست میشـــــــــه . " اونـــــــــــا نمیذارن که غمشـــــــــــــون بروز پیدا کنه زن های غمگیـــــــــــــن فرصتی برای غمگین بودن ندارن زن های غمگین گریـــــــــــــــــــه میکنن .... وقتـــــــــــــی که چراغهـــــــــــــا خاموش میشن !
دختــــــــــــر ، اون چشمای قرمز و خیلی خیلـــــــــی غمگینت رو ببند و بذار که احساساتــــــــــــــت از بین برن چیزی که میخوای بگـــــــی رو بیشتر از این کشــــــــــش نده پس اون چشمای خیلی خیلی غمگینت رو ببند دختــــــــــــر راهت رو بـــــــــــرو من امید دارم که با عشـــــــق من همشون میگــــــــــــذره حالا چشمای خیلی خیلی غمگینت رو ببند دختـــــــــــر و روزهای خیلی خیلــــــــــــــی غمناکــــــــــــت رو فراموش کن
چشمای غمگین من با اشک مــــــــــــــه آلود شده قلب شکسته به دست دنیــــــــــایی که الان میبینن چشمای غمگین من حالا به پایین خیره شده میترسه بالا رو نگاه کنه همه جـــــــــــا سیاه ! چشمای غمگیــــــــــــــن من پر از آب افسردگـــــــــــــی سفیدتـــــــــــــر از سفید خیلی شگفت انگیــــــــــــز ولی هنـــــــــــوز غمگین چشمای غمگین من همه چی رو میبینن همه چی رو حـــــــــــــــس میکنن همه چی رو میشناسن به چشمای غمگین من یه قطره اشک چسبیــــــــــــده صد تا دلیل مختلـــــــــــف هست برای ناراحت بودنشون چشمای غمگیـــــــــــــن من تورو خـــــــــــــدا یکی غم هامو از بیــــــــــــــــن ببره
برای من آهنگهای غمناک نخون چون قلب من خیـــــــــــــلی زیاد شکسته شده و خیلی از شبها رو تنها گریـــــــــــــه کردم تا خوابم برد برای من آهنگهای غمناک نخون چون اونا تمام غمها و خاطراتی که میخوام فراموش کنم و برمیگردونن برای من آهنگهای غمناک نخون چون احساس پست بودن میکنم و این آهنگها فقط دلتنگم میکنن اونا نمیذارن که بخنـــــــــــــــدم یا خورشید و ببینم برای من آهنگهای غمناک نخـــــــــــــون چون دارم خودمو پرورش میدم و دنبال یه آهنگ با حس خوبم و احساس یه لبخند خوب برای من آهنگهای غمناک نخون چون اونا تموم خوبی های زندگی رو شکار میکنن اون آهنگهای غمگین .... همیشه چشمای قهوه ای منوآبی میکنن و در و بروی عشق و هر چیزی که مث عشقه قفل میکنن عزیــــــــــــــزم ، برای من آهنگهای غمناک نخون فقط بغلم کن و آروم بخون از آهنگهای عشــــــــــــق و امید بخون اگه تا صد سال دیگه هم زنده باشــــــــــــم دلم نمیخواد که باز اون آهنگهای غم انگیز رو گوش کنم !
بعد از کار روی تختم میتونم باد عصــــــــــــــر و حس کنم بوی بلوط توی هوا مثل شعله های آتیش توی شومیـــــــــــــنه دنیا یه نمــــــــــایش خیلی خیلی غم انگیزه صبحدم جمعـــــــــــه ی سیاه ساعت ده مردم بیرون درب مغازه ها منتظرن آره ، کیف پولهاشون بیرونه راهـــــــــــرو از دود سیگـــــــــــار پر شده دنیا یه نمــــــــــایش خیلی خیلی غم انگیزه دوباره تلاش کردم تا از خودم دفاع کنم و تموم چیزی که من هستم به این ختم میشه بذارید بگم دنیا همیشه اینجوری نمیچرخــــــــــــــــه تو فقط گفتی فراموش کن که کی هستـــــــــــــــی و فقط دنبال ستاره ی شمالی باش !
مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم. فاشیسم می گوید: رفیق نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی. اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم، اماّ آن حرفی را که ما می گوییم بزن. "دکتر شریعتی"
امروز پول تن فروشیم را به زن همسایه هدیه کردم ، تا آبرو کند ... برای نامزدی دخترش !
كمي من...
لياقتت همان دوربري هايت اند كه جزتو با صدنفر ديگر هم ميلاسند...
کافيست يه کم قشنگ باشي , قدت هم بلند, هيکل ظريف و قشنگي داشته باشي , کم کم ميفهمي مرد پسندي , ميفهمي زيبايي !
فقط مراقب خودت باش دوست من!!!
کدام پسر درد مارا فهمید؟
تمام آن های که ادعایی شانه برای گریه هایمان بودند دلیل گریه هایمان شداند! |
About![]()
in weblog taaaghdim be hameye emo dostaye gol omidvaram lezaT bebaaariiiid ba didaaaaaaaaaaaaaaaaaan az webe man az hich aksi to 2nya ghaaaaaaafel nemimooniD GiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiigZzz Archivesتير 1392خرداد 1392 بهمن 1391 آبان 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 Authorsnazi giGzLinks
orange giRl
Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
حمل ماینر از چین به ایران |